Michelangelo Antonioni
v شرح فیلم
v شرح و تحلیل سکانس
کسانیکه فیلم آگراندیسمان را دیده باشند ، غیر ممکن است سکانس پایانی آنرا فراموش کنند. بهغیر از کل فیلم(کل فیلم منهای سکانس پایانی) که سرشار بود از زیبایی و هنر و سبک فیلمساز و برای خود حکم یک دریا را داشت ، میرسیم به سکانس پایانی که یکی از زیباترین و ماندگارترین اختتامیههای سینماست. این سکانس بخودی خود آنقدر ارزشمند هست که میتوان بهعنوان یک فیلم مستقل ، ساعتها در مورداش صحبت کرد و لذت برد.
یاد دارم چندسال پیش در جشن صد سالگی سینما ، از صد فیلمساز برتر جهان – منجمله عباس کیارستمی – دعوت شده بود تا فیلمی صد ثانیهای در رسای سینما بسازند. این کارگردانان بسیار مشعوف بودند به این خاطر که جزو صد کارگردان برتر سینما انتخاب شده بودند و هم این امکان برایشان فراهم شده بود که فیلمشان را با دوربین اولیه برادران لومیر بسازند. عقیده دارم و افسوس می خورم که ای کاش زمان بصورتی عقب و جلو میرفت و به نحوی این امکان جفت و جور میشد که آنتونیونی آگراندیسماناش را هنوز نساخته بود و طرح سکانس پایانی آگراندیسمان را در این فیلم صد ثانیهای پیاده میکرد. که اگر میشد ، چه میشد!.
در این سکانس دوربین آرام و بیصدا(البته هوشمند و هوشیار) در کنار بازیگران است. دوربین در ظاهر کار خارقالعادهای انجام نمیدهد و حضورش پررنگ نیست ولی برخلاف این ظاهرش ، مقام دوربین بسیار والا و اندیشمند است. اکثرا از نماهای نسبتا باز استفاده میشود ولی در مواقع ضروری و مواقعی که مفهوم تفکر را میخواهد بیان کند ابیایی از نماهای «بسته صورت» ندارد. دوربین در اکثر قریبباتفاق برروی سهپایه است و فقط در یکیدو نما از دوربین روی دست استفاده شده است.
بعنوان نمونه تعدادی از نماهای سکانس پایانی آگراندیسمان را انتخاب کردم و در زیر هرکدام شرح مختصری نوشته ام. امیدوارم که مصداقی باشد از ضربالمثل «وصف العیش ، نصف العیش».
1) لانگشات - زمین بازی و بازیگران
2) مدیومشات - تماشاگران بازی
3) بسته - توماس که به تمسخر به بازی خیالی نگاه میکند
4) یکی از بازیگران ضربه محکمی به توپ خیالی میزند و توپ از زمین خارج میشود
5) کلوزآپ - تعقیب توپ خیالی توسط دوربین ، توپ به بیرون زمین روی چمن پارک افتاده است
6) مدیومشات - بازیگر از توماس میخواهد(اشاره میکند) که توپ را بیاورد
7) لانگشات - نمای پشت سر توماس که بسوی توپ میدود
8) مدیوم - توماس توپ خیالی را برمیدارد
9) کلوزآپ - توماس در حین پرتاپ توپ خیالی
10) کلوزآپ - تفکر و نظاره توماس به زمین بازی
11) کلوزآپ - لبخند رضایت توماس از مشاهده توپ که دیگر برای او خیالی نیست
12) کلوزاپ - تفکر توماس که به درک حقیقت رسیده است
13) نمای بسیار دور از توماس که متفکرانه بر روی چمن پارک قدم میزند
14) همان نمای قبلی که تصویر توماس و چمن پارک در هم ادغام می شود و به تیتراژ ختم میشود
وقتی به ترتیب قاب بندیها دقت کنیم میبینیم که تصاویر از «لانگ» به «مدیوم» و از «مدیوم» به «کلوزآپ» تغیر کادر می دهند و بعد همین مسیر را بصورت عکس ادامه میدهند. یعنی نماهایی که از دور به نزدیک گرفته شده است ، در ادامه فیلم از نزدیک به دور تغیر کادر میدهند و این نماها بصورت زیبایی قرینه همدیگر هستند. در این سکانس ، دوربین در 99% موارد بصورت سوم شخص و یا ناظر حضور دارد. در تصویر شماره (یک) دوربین بصورت سوم شخص است که توماس و بازیگران و تماشاچیان را نمایش می دهد. در تصاویر بعدی نیز دوربین به همین گونه است یعنی حضور دوربین بهعنوان شخص سوم – با زاویه ایکه دارد - در صحنه احساس میشود. این روند در تمامی سکانس ادامه دارد بغیر از تصویر شماره (پنج) و تصویر شماره (هفت).
اگر به آخرین تحلیلی که از آگراندیسمان شد توجه کنیم ، بحث براین بود که توماس با تن دادن به قواعد بازیگران تنیس و قبول کردن راه و منش آنان ، به حقیقت و به بینش آنان وارد شد. حقیر در یک گریز بسیار کوتاه عرض کردم که حال ، با فرض اینکه توماس به حقیقت رسید ، سوالی دیگر پدید میآید و آن این است که کدام حقیقت صحیح و کدامیک غلط بوده است؟. معنی این پرسش به این معناست که توماس تا قبل از ورود به حقیقت اخیر ، باطبع دید و نگاهی دیگر به جهان و اطرافش داشته است و حال که با مشاهده بازیگران تنیس چشمش به حقیقتی جدید باز شده ، این سوال پدید میآید که کدام حالت و کدام حقیقت بر دیگری ارجعیت دارد؟. برای حل این سوال فقط یک راه داریم و آن این است که «دید فلسفی» و «دید هنری» خودرا در کنار همدیگر قرار دهیم تا تازه بتوانیم به آوانس و تقلبی که آنتونیونی بهما داده است برسیم و بفهمیم که نظر و دیدگاه آنتونیونی در مورد این سوال چیست. تا بفهمیم کدام حقیقت و کدام حالت ، حقیقت محض است.
عرض شد که تمامی نماهای این سکانس بصورت سومشخص است بغیر از نماهایی که در تصاویر شماره (پنج) و (هفت) مشاهده میکنیم. تفاوت نامحسوسی که در این دونما با نماهای دیگر وجود دارد در این نکته نهفته است که ، در تمامی نماها ، دوربین بصورت ناظر و سومشخص است ولی دو نمای ذکر شده(تصویر شماره پنج و هفت) بصورت نماینقطهنظر(p.o.v) هستند. این تفاوت بسیار ظریف و نامحسوس است و با تکرار نمایش و چندینبار دیدن این سکانس ، به تفاوتشان پی میبریم. در همگی نماها دوربین بصورت سومشخص عمل می کند و به نوعی بجای تماشاگر فیلم ، داستان فیلم را دنبال میکند ولی در نماییکه توپ خیالی بر روی چمنهای پارک میافتد و نمایی که توماس را از پشت سر مشاهده میکنیم که میدود تا توپ را بردارد ، فقط این دو نما هست که بصورت نقطهنظر گرفته شده است. ولی نماینقطهنظر چه کسی؟.
در تمام فیلم ، این دوربین بود که توماس و باقی شخصیت هارا به تصویر میکشید و در واقع روایت میکرد ولی در این دو نما ، دید و نظر و تفکر دوربین به کنار گذاشته میشود و ما فیلم را از دید و از چشمان آن بازیگر تنیس – همان دختر که به توماس امر کرد تا توپ خیالی را بیاورد – مشاهده می کنیم. بهتر است بگوییم ما فیلم را از جهانبینی آن بازیگر تنیس مشاهده کردیم. این دو نما بسیار کوتاه است و شاید به تقریب بتوان گفت که کلا 10ثانیه بیشتر بطول نینجامید. 10ثانیه در مقابل کل زمان فیلم بسیار بسیار کوتاه است ولی در سینما همانقدر که نماهای طولانی دارای ارزش و اعتبار زیادی هستند ، نماهای کوتاه نیز میتواند به همانقدر مهم باشد خصوصا اینکه فیلمی از آنتونیونی را مشاهده میکنیم(بازهم از این شیرین کاریها در فیلم های دیگر آنتونیونی سراغ داریم مانند آن نمای طولانی و اثر گذار در سکانس پایانی فیلم حرفه خبرنگار). آنتونیونی با گرفتن این دو نما بصورت نقطهنظر سعی دارد که ، به کسانی که بعد از دیدن این فیلم به تفکر فرو میروند و سوال مطرح شده توسط حقیر(که کدام حالت فکری توماس درست است) در اذهانشان چرخ میزند ، حالی کند که حقیقت در صحت و اصولی بودن بازی تنیس است. شاید در ظاهر توپی را مشاهده نکنیم که این ندیدن بخاطر انکار حقیقت است از طرف ما ولی اگر دلهایمان را صیقلی کنیم و دست از کلیشه همیشهگی فکریمان برداریم و بصورت دگر ببینیم ، حتما چیز دگر مشاهده می کنیم.
در پایان نظرتان را به چهار تصویر پشت سرهم (شماره 9و10و11و12) جلب می کنم. در این چهار تصویر ، اول توماس را مشاهده میکنیم که توپ را پرتاب می کند. بعد توماس که با تفکر و تقریبا نوعی دودلی بازی تنیس را مشاهده میکند و در تصویر بعد توماس حقیقت را کاملا مشاهده و لمس میکند که نتیجهاش لبخند رضایت اوست و در آخر دوباره با چهره متفکر توماس روبرو میشویم. این سه حالت روحی که عرض شد همگی در یک پلان ضبط شده و در اینجاست که قدرت و نفوظ آنتونیونی را در گرفتن بازی از بازیگران فیلمهایش را مشاهده میکنیم. در تصویر شماره(ده) تفکر وجود دارد. در تصویر شماره(12) نیز همینطور. ولی تفاوت این دو تفکر بسیار متفاوت است. تفاوتیست بین «دیدن» و ایمان داشتن.